از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
پوشاندهاند “صبح” تو را “ابرهای تار“
تنها به این بهانه که بارانیات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانیات کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن میروی
شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند
یک نقطه بیش فرق “رحیم” و “رجیم” نیست
از نقطهای بترس که شیطانیات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه است که قربانیات کنند
فاضل نظری
بسیار عالی سروده اید، موفق باشید
اقای نظری این شعر نشان از توانای بالاا ی شماست خیلی عالی موفق باشید
سلام
دم خود نویسنده وبلاگ و شاعرش گرم
دستتان درد نکند
این شعر خیلی زیباست
واقعا این شعر بی نظیره...
ویدیو این شعر رو هم گوش کنیدhttps://ifilo.net/v/iLctd3q